گریبان دریده

من محمد رضا کریمی متخلص به بردیا دانشجوی رشته ی فقه و حقوق هستم . نظر یادتون نره . برام اس ام اس بزنید ممنون میشم . 09363390131

گریبان دریده

من محمد رضا کریمی متخلص به بردیا دانشجوی رشته ی فقه و حقوق هستم . نظر یادتون نره . برام اس ام اس بزنید ممنون میشم . 09363390131

دل سوختن عزرائیل

روزی پیامبر اکرم (ص) نشسته بود که عزرائیل به زیارت حضرت آمد. پیامبر از او پرسید: ای عزرائیل، در مدتی که خداوند متعال تو را مأمور قبض روح مردم نمود، تا به حال اتفاق افتاده است که بر یکی از آنها ترحم کرده و دلت به حال او بسوزد؟

عزرائیل گفت: بلی یا رسول الله؛ در این مدتی که من بر قبض روح بندگان خدا مأمور شده ام، در دو مورد دلم سوخته است:

یکی اینکه: روزی در دریا طوفان و تلاطم شدید درگرفت و کشتی شکست و اهل آن غرق شدند. در آن میان، زنی حامله بر روی روی تخته ی چوبی ماند و در دریا حیران و سرگردان شده و با حرکت آب و موج دریا، بالا و پایین می شد. در همین هنگام بود که فرزند او به دنیا آمد. وقتی که خواست اورا شیر بدهد، خدای‌ متعال فرمان داد: جان مادر را بگیر! و آن کودک را در میان اموتج پرتلاطم دریا رها کن! در چنین موقعی بود که من دلم به حال آن کودک تنها و بی‌ نوا به رحم آمد و سوخت.

بار دوم: زمانی بود که شدّاد عاد، سالها تلاش کرد و در این کره ی خاکی، قصری مجلل بنا کرد که بهشت روی زمین بود. او در طول سال های متمادی هرچه توانست سنگریزه هایی از مروارید، زمرد، مرجان، طلا و نقره، زبرجد، درّ، یاقت مصرع و انواع جواهرات را برای تزیین آن قصر جمع آوری کرده و تمام امکانات و همت خویش رل در زیبایی آن صرف نمود و این قصر مجلّل به « بهشت شدّاد » یا « باغ ارم » معروف شد. چنانکه خداوند در قرآن می فرماید: « الم تر کیف فعل ربّک بعاد، ارم ذات العماد، الّتی لم یخلق مثلها فی البلاد »؛ 

« آیا نیندیشیده ای که پروردگارت در حقّ سرزمین و قوم عاد چگونه عمل کرد؟ در حقّ ارم ستوندار، همان که مانندش در هیچ یک از شهرها ساخته نشده بود ».

هنگامی که بنای آن شهر زیبا به اتمام رسید، شدّاد با وزیران و امیران، به سوی آن حرکت کردند. همین که به مقابل در رسید، پای راست از رکاب بیرون آورد و پای چپ، در رکاب اسب بود که فرمان الهی رسید: جان او را بگیر. وقتی او را قبض روح کردم، دلم بر وی بسوخت که بیچاره عمری به امید آسایش و راحتی در آن بنای عظیم و کاخ باشکوه تلاش نمود؛ ولی چشمش هم به آن نیفتاد.

پیامبر اکرم (ص) و عزرائیل در این گفتگو بودند که جبرئیل نازل شد و اظهار داشت: یا محمد (ص) خدایت سلام می‌رساند ومی‌فرماید:

به عزت و جلال خودم سوگند که شدّاد بن عاد، همان کودک بود که در آن دریای بیکران، در روی آب، اورا پروردم و از خطرات دریای موّاج، او را حفظ کردم و بدون مادر تربیت کردم و به پادشاهی رساندم؛ ولی او احسان مرا، کفران کرد و پرچم خودبینی و غرور برافراشت و بالاخره، من هم عزت ظاهری او را، مبدّل به ذلت ابدی کردم تا عاقلان بدانند که ما، کافران را مهلت می دهیم؛ اما حال خود، رها نمی کنیم: « ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزداد و اثمأ و لهم عذاب مهین »؛

« آنها که کافر شدند و راه طغیان پیش گرفتند، تصور نکنندکه اگر به آنها مهلت می دهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت می دهیم، فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوار کننده ای آماده شده است ».

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد