هر وقت خدا تو را به لبهی پرتگاه برد، باز هم به او اعتماد کن؛ چون یا تو را از پشت میگیرد یا به تو پرواز کردن را یاد میدهد.
افق خونین شد از درد جدایی
پرستوی قشنگ من کجایی؟
گفت: عشق چیست؟ گفتم: آتش. گفت: مگر آنرا دیدهای؟ گفتم: نه، در آن سوخته ام.
شبی در شهر چشمانت فقط یک رهگذر بودم
ندیده دل به تو دادم شدی سلطان و معبودم
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ تنی مباد و بر هیچ دلی
آنچه ز غم هجر تو بر جان من است
میان قلب من عشق تو پیداست
لبانت مثل گل خوشرنگ و زیباست
پنجرهی چشاتم، چهارپایهی نگاتم، ستارهی شباتم، درشکهی صفاتم، یک کلام خاک پاتم.
سلامی از من تنها و خسته
سلامی از یکی قلب شکسته
سلامی که درونش را شکافتی
به جز مهر و وفا چیزی نیافتی
کاش بودی تا دلم تنها نبود
منتظر در فکر فرداها نبود
کاش بودی تا که یاد پنجره
در فراق عشق تو تنها نبود
عاشق کسی باش که لایق عشق باشه، نه تشنهی عشق. چون تشنه یه روز سیراب میشه.
ندارد دردها درمان دریغا
بماندم بیسروسامان دریغا
محبت چون گل گیلاس زیباست
تمام پیکرت چون یاس زیباست
وجودم گشته از عشق تو لبریز
مرا احساس کن احساس زیباست
دلبرم!
هیچ دانی که ز عشق تو چرا دل بشکست؟
دست عشق تو قوی بود و دل خسته، ضعیف
زندگی سه چیز است: اشکی که خشک میشود، لبخندی که محو میشود و یادی که میماند.
از شب پرسیدم: برای عزیزترینم چه بنویسم؟ گفت: بنویس: بی تو فردایی ندارم.
چو یادت روز و شب در خاطر ماست
تو هم هر جا که هستی یاد ما باش
من اشک را به خاطر گرمیش، ناله را به خاطر نوایش، دنیا را به خاطر خدایش و تو را به خاطر قلب مهربانت، عاشقانه دوست دارم.
عجب بیچاره آهویی اسیر پنجهی شیری
از آن بیچاره تر شیری اسیر چشم آهویی
دنبال گناهی هستم که مجازاتش، تبعید به قلب تو باشد.
کاش امتداد لحظهها، تکرار همیشه با تو بودن بود.
تقدیم به تو که نمیدانم در خاطرت میمانم یا برایت خاطره میشوم.
با تشکر صمیمانه از « سید گلاب »
آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد، به یاد من باش که همیشه به یاد توام.
از طرف بهترین دوست شما: « خدا »
سورهی بقره، آیهی۱۵۲
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت: یا رب از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
و اندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره ی صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
سلام به تو!
یکی از دوستان این سؤال را مطرح کرده بودند که پاسخ آن را در اینجا میتوانید مشاهده کنید: از برخی روایات و حکایات معتبر اینچنین میفهمیم که امام (عج) در عصر غیبت کبری در مکان خاص و یا شهر مشخصی حضور دائمی ندارند و در بین مردم به صورت ناشناس زندگی میکند و رفت و آمد دارد. امام صادق (علیه السلام) در حدیثی میفرمایند: «صاحب الامر (عج) از این جهت با یوسف (علیه السلام) شباهت دارد که برادران یوسف، با این که عاقل و دانا بودند و قبلأ همه با یوسف زندگی میکردند، وقتی مجددأ یوسف را دیدند، تا یوسف خودش را معرفی ننمود، او را نشناختند و با اینکه بین او و یعقوب بیش از هجده روز راه فاصله نبود، یعقوب از او اطلاعی نداشت». پس چرا مردم انکار میکردند که خداوند همین عمل را نسبت به حجت خویش یعنی صاحب الامر (عج) انجام دهد؟
بقیه ی مطلب را در ادامه ببینید ...
ادامه مطلب ...سلام به تو!
یکی از دوستان این سؤال را مطرح کرده بودند که پاسخ آن را در اینجا میتوانید مشاهده کنید:
از برخی روایات و حکایات معتبر اینچنین میفهمیم که امام (عج) در عصر غیبت کبری در مکان خاص و یا شهر مشخصی حضور دائمی ندارند و در بین مردم به صورت ناشناس زندگی میکند و رفت و آمد دارد.
امام صادق (علیه السلام) در حدیثی میفرمایند:
«صاحب الامر (عج) از این جهت با یوسف (علیه السلام) شباهت دارد که برادران یوسف، با این که عاقل و دانا بودند و قبلأ همه با یوسف زندگی میکردند، وقتی مجددأ یوسف را دیدند، تا یوسف خودش را معرفی ننمود، او را نشناختند و با اینکه بین او و یعقوب بیش از هجده روز راه فاصله نبود، یعقوب از او اطلاعی نداشت».
پس چرا مردم انکار میکردند که خداوند همین عمل را نسبت به حجت خویش یعنی صاحب الامر (عج) انجام دهد؟
بقیه ی مطلب رو در ادامه مطالعه کنید..
سخنران در حالی که یک اسکناس 20 دلاری را بالای دست برده بود، از 200 نفر حاضر در سمینار پرسید: چه کسی این 20 دلاری را میخواهد؟ همهی دستها بالا رفت. او گفت: قصد دارم این اسکناس را به یکی از شما بدهم؛ اما اول اجازه بدهید کارم را انجام دهم. سپس 20 دلاری را مچاله کرد و دوباره پرسید: هنوز کسی هست که این اسکناس را بخواهد؟ دستها همچنان بالا بود. او گفت: خوب اگر من این کار را بکنم چه میکنید؟ سپس اسکناس را به زمین انداخت و آن را زیر پایش لگد کرد. او 20 دلاری مچاله و کثیف را از روی زمین برداشت و گفت: کسی هنوز این را میخواهد؟ دستها همچنان بالا بود.
سپس گفت: دوستان من، شما همگی درس ارزشمندی را فرا گرفتید. در واقع چه اهمیتی دارد که من با این 20 دلاری چه کار کردم. مهم این است که شما هنوز آن را میخواهید. چون ارزش آن کم نشده است. این اسکناس هنوز 20 دلار میارزد. خیلی وقتها در زندگی به خاطر شرایطی که پیش میآید زمین میخوریم و مچاله و کثیف میشویم. احساس میکنیم که بی ارزش شدیم. اما اصلأ مهم نیست که چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی خواهد افتاد. شما هرگز ارزش خود را از دست نخواهید داد. کثیف یا تمیز، مچاله یا تاخورده، هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند و برای کسی که شما را خلق کرده ارزشمند هستید. خدا هیچ گاه بنده اش را فراموش نمیکند.
برای همهی آنهایی که عاشقاند، آرزو میکنم به عشقشون برسند.
اونی که عاشق امام زمان (عج) است، به آقاش برسه.
اونی که عاشق عشق حقیقیه، به معرفت و محبوبش برسه.
اونی که عاشق شهادته، انشاالله شربت شیرین شهادت قسمتش بشه.
اونی که عاشق محبوب حقیقیه، به محبوب حقیقیش برسه.
و
اونی که عاشق محبوب مجازیه، اگه به صلاحشه و صادقانه است، از خدا میخوام انشاالله به هم برسند.
تا حدودی با واژهی یهود و کلمهی جعلی صهیونیسم آشنایید. تصمیم دارم در این رابطه قسمتی را به شناسایی اندیشهها و عقاید یهود و صهیونیسم اختصاص دهم.
علت این کار هم تا حدودی روشن است. چرا که در حال حاضر بزرگترین دشمن مسلمانان که حتی لحظهای از فکر دسیسه و خرابکاری علیه آنها بیرون نمیآید، یهود صهیونیسم است. شاید شما تا حدودی با بعضی از جنایاتشان در لبنان و فلسطین آشنا شده باشید؛ اما باید دانست که جنایات اصلی یهود در جاهای دیگر ادامه دارد. دیگر برای کسی تردیدی باقی نمانده که این شبکه ی یهود است که سیاستمداران آمریکایی و اغلب کشورهای اروپایی را مانند یک عروسک خیمه شب بازی کنترل میکند و هرساله میلیاردها دلار را صرف مبارزه با اسلام و تفکر شیعی مینماید.
سعی من بر این است که بخشی از عقاید شوم را به شما نشان بدهم. همین جا مجبورم که از بیان بعضی از صحنه های خشونت بار و توهین آمیز ذکر شده در این نوشته، که نقل عین عبارات کتابهای منبع یهود است، عذرخواهی کنم!
خداوند در کتاب مقدس یهود، همانند انسان است؛ گیس و لباس دارد.
دو پا دارد و مانند انسان راه میرود! از آسمان به زمین فرود آمده، به هرجا که میخواهد میرود و جایی را برای سکونت و زندگی خویش مسکن قرار میدهد. بدون نشانه نمیتواند خانه ی مؤمنان را از خانه ی کفار تشخیص دهد و از خیلی چیزها بیخبر است، پیمان خود را میشکند و از کردهی خویش پشیمان میشود! گاهی غصه میخورد و بر کاری که کرده است، اندوهگین می شود. با انسان کشتی میگیرد! و در عین اینکه سه تا است، یکی است؛ یعنی هم یگانه است و هم سهگانه! مار از او راستگوتر است. از آسمان به زمین آمده و بین کلام مردم تفرقه میاندازد؛ چون از وحدت کلام آنها میترسد، چیزی را میگوید و باز تغییر میدهد.
امام صادق (علیه السلام ) فرمود : هرگاه به درگاه خدا حاجت داشتید، دعای خود را با صلوات شروع کنید و سپس حاجت خود را بخواهید و در آخر هم با صلوات بر محمد و آل محمد پایان دهید؛ چون خداوند تبارک و تعالی کریم تر از آن است که دو طرف دعا را بپذیرد و وسط دعا را واگذارد و به اجابت نرساند؛ زیرا صلوات برمحمد و آل محمد محجوب نیست و بدون برخورد بر مانعی بالا می رود ( اصول کافی ،ج 4،ص252).
التماس دعا
1. هنگام دیدن کسی که عاشق او هستید، تپش قلب شما زیاد شده و هیجان زده می شوید؛ اما هنگامی که کسی را که دوست می دارید می بینید، احساس سرور و خوشحالی می کنید.
2. هنگامی که عاشق هستید، زمستان در نظر شما بهار است؛ ولی هنگامی که به کسی که دوستش می دارید می رسید، زمستان فصلی زیباست.
3. وقتی به کسی که عاشقش هستید نگاه می کنید، خجالت می کشید؛ ولی هنگامی که به کسی که دوستش دارید می نگرید، لبخند خواهید زد.
4. وقتی در کنار معشوق خود هستید، نمی توانید هر آنچه در ذهن دارید، بیان کنید؛ اما در مورد کسی که دوستش دارید، شما توانایی آن را دارید.
5. در مواجه شدن با کسی که عاشقش هستید، خجالت می کشید و یا حتی دست و پای خود را گم می کنید؛ اما در مورد فردی که دوستش دارید، راحت تر بوده و توانایی ابراز وجود، خواهید کرد.
6. شما نمی توانید به چشمان کسی که عاشقش هستید، به طور طولانی نگاه کنید (زل بزنید)؛ اما می توانید در حالی که لبخندی بر لب دارید، مدتها به چشمان فردی که دوستش دارید، نگاه کنید.
7. وقتی که معشوق شما گریه می کند، شما هم گریه می کنید؛ اما در مورد کسی که دوستش دارید، سعی بر آرام کردن او دارید.
8. احساس عاشق بودن و درک آن از طریق نگاه (دیدن) است؛اما درک دوستداشتن، بیشتر ازطریق شنوایی است (از طریق ابراز علاقه به صورت کلامی).
9. شما می توانید یک رابطه ی دوستی را پایان دهید؛ اماهرگز نمیتوانید چشمان خودرا بر احساس عاشق بودن ببندید. چرا که حتی اگر این کار را بکنید، عشق همچنان قطره ای در قلب شما برای همیشه باقی خواهد ماند.
***************************************
مطالب بالا اگرچه تا حدود زیادی درست هستند، اما به خاطر داشته باشید که مطلق نیستند و اصولا انسان ها و احساسات آنها پیچیده تر از اینگونه تحلیل ها هستند.
امیدوارم
همیشه
همدیگر را عاشقانه دوست بدارید!
از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد؛
خدا فرمود: خودت باید آنها را رها کنی.
از او خواستم روحم را رشد دهد؛
فرمود: نه، تو خودت باید رشد کنی.
من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس می کنم تا بارور شوی.
از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند؛
فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است.
عطا کردنی نیست؛ آموختنی است.
گفتم: مرا خوشبخت کن؛
فرمود: نعمت از من، خوشبخت شدن از تو.
از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد، من هم دیگران را دوست بدارم.
نه!
کاری به کار عشق ندارم!
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر در این زمانه دوست ندارم
انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا هر چیز و هر کسی را
که دوست تر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار
یا زهرمار باشد
از تو دریغ می کند
پس من با همه ی وجودم
خود را به مردن زدم
تا روزگار دیگر
کاری به کار من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می گذارم ...
تا روزگار بو نبرد ...
که گفتم
کاری به کار عشق ندارم!
« مرحوم قیصر امین پور »
. آفت دین سه چیز است: دانای بد کار و پیشوای ستم کار و مجتهد نادان.
2. خداوند عمل بدعت گذار را نمی پذیرد تا از بدعت خویش دست بر دارد.
3. منفور ترین بندگان در پیش خدا کسی است که جامه ی او جامه ی پیامبران باشد و کار وی کار ستمگران.
4. با فقرا دوستی کنید؛ زیرا در روز رستاخیز دولتی بزرگ دارند.
5. آیا دوست داری دلت نرم شود و حاجت خود بیابی؟ بر یتیم رحمت آور، وی را بنواز و از غذای خویش بدو بخوران تا دلت نرم شود و حاجت خود بیابی.
6. دنیا را به مردم دنیا واگذارید؛ زیرا هرکس از دنیا بیش از حد کفایت بر گیرد، در هلاک خویش میکوشد اما نمی داند.
7. از نفرین مظلوم بترسید؛ زیرا نفرین وی بر ابر ها می رود و خداوند می گوید: به عزت و جلال من سوگند که تو را یاری می کنم، اگر چه پس از مدتی باشد.
شخصی به نزد ابراهیم بن ادهم آمد و عرض کرد: ای شیخ، نفسم مرا وادار به ارتکاب گناه می کند. مرا پندی بده!
ابراهیم خطاب به وی فرمود: آنگاه که نفست تو را وادار به نافرمانی ومعصیت پروردگار نمود، او را اطاعت نموده و گناه کن وهیچ باکی بر تو نیست اما به چند شرط!
مرد گفت: آنها را برایم بازگو کن.
ابراهیم فرمود: هرگاه خواستی مرتکب گناه شوی، در جایی مخفی شو که خداوند تو را نبیند!
مرد گفت : سبحان الله ... چگونه خود را از او مخفی کنم در حالی که هیچ چیزی از او پوشیده نمی ماند؟
سپس ابراهیم گفت: سبحان الله ... آیا شرم نمی کنی که نافرمانی خدا را انجام دهی در حالی که او تو را می بیند؟
مرد ساکت شد و فرمود: بیشتر بازگو.
ابراهیم فرمود: اگر خواستی معصیت پرودگار را انجام دهی، بر روی زمین او این کار را نکن!
مرد گفت: سبحان الله ... کجا بروم در حالی که تمام گیتی از آن اوست؟
ابراهیم فرمود: آیا از نافرمانی خدا شرم نمی کنی در حالی که بر روی زمینش زندگی می کنی؟
مرد گفت: دیگر باز گو.
ابراهیم فرمود: هرگاه خواستی معصیت پروردگار را انجام دهی، از روزی اش مخور!
مرد گفت: سبحان الله ... چگونه زندگی کنم در حالی که تمام نعمتها از جانب او می باشد؟
ابراهیم فرمود: آیا شرم نمی کنی معصیت خدا را انجام دهی در حالی که او آب و غذایت را روزی ات می گرداند و نیرویت را حفظ می نماید؟
مرد گفت: بیشتر باز گو.
ابراهیم فرمود: هنگامی که معصیت پروردگار را انجام دادی و سپس فرشتگان به نزدت آمدند تا تو را با خود به درون آتش جهنم ببرند، همراه آنها نرو!
مرد گفت: سبحان الله ... مگر من از چنین قدرتی بر خوردار هستم که بر آنها غالب شوم؟ بلادرنگ مرا با خود خواهند برد.
ابراهیم فرمود: هنگامی که گناهانی را که مرتکب شده ای و در کارنامه ی اعمالت ثبت شده اند، می خوانند، آنها را انکار کن!
مرد گفت: سبحان الله ... پس کجایند فرشتگانی که اعمال انسان را می نویسند و مراقب کردار او هستند؟ و کجایند شاهدانی که به سخن در خواهند آمد؟
سپس آن مرد گریست و راه بازگشت را در پیش گرفت در حالی که این جملات را تکرار می کرد: پس کجایند فرشتگانی که اعمال انسان را می نویسند و مراقب کردار او هستند وکجایند شاهدانی که به سخن در خواهند آمد؟!!!
دو دوست در بیابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا کردند. یکی به دیگری سیلی زد. دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود، بدون هیچ حرفی روی شن نوشت: «امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد ».
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند.
ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد؛ اما دوستش او را نجات داد.
او بر روی سنگ نوشت: «امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد ».
دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید: « چرا وقتی سیلی ات زدم، بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی ؟»دوستش پاسخ داد: «وقتی دوستی تو را ناراحت می کند، باید آن را بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاک کند. ولی وقتی به تو خوبی می کند، باید آن را روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند ».
در لحظه ی شادی، پروردگار را ستایش کن. حمد و سپاس مخصوص خداوند است و هیچ کس و هیچ چیز در مرتبه ی او شایسته ی ثنا نیست.
در لحظه ی سختی، فقط از خدا کمک بخواه. او فریادرس است و همیشه با تو و در کنار توست.
در لحظه ی حیرانی و گمراهی، فقط خدا را جست و جو کن. او هدایتگر به سوی نعمت هاست. راه درست را از او بخواه؛ چرا که تنها او از پیدا و نهان با خبر است.
در لحظه ی آرامش، معبود را مناجات کن. او تنها اجابت کننده ی دعا هاست. برای همه دعا کن؛ به خصوص برای کسانی که در حقشان بدی کردی و همین طور برای کسانی که با تو مشکل دارند و در آخر، برای خواسته های خودت دعا کن. او همه را گوش می دهد.
در لحظه ی نا امیدی، امیدت به خدا باشد. او امید نا امیدان است و همیشه به یاد داشته باش که این نیز بگذرد.
در لحظه ی تنهایی، پروردگارت را صدا بزن. او هیچ وقت بنده اش را تنها نمی گذارد. همین الان می توانی حضورش را در کنارت حس کنی. فقط کافی است صدایش بزنی. او تنها یار تنهایی هاست.
در لحظه ی نیاز، حاجت خود را از درگاه خالق هستی طلب کن؛ زیرا نتیجه ی طلب از خلق اگر روا شود، منت است و اگر نه، ذلت؛ در حالی که طلب از او اگر برآورده شود، نعمت است و اگر نه حکمت. به خاطر داشته باش که او بی نیاز مطلق است.
در لحظه های دردناک، به خداوند اعتماد کن. او بهترین معتمد است و هرگز پشت تو را خالی نمی کند. برای هر دردی، درمانی اندیشیده است.
در لحظه ی موفقیت، از خدا فزونی ایمان بخواه و بدان که این مرحله نیز پایان راه نیست؛ بلکه آغازی است برای داشتن گام های بعدی. در هر قدم بر ایمان خود بیفزا.
درلحظه ی دلشکستگی، دلت را به خدا بده. او بهترین مونس است، همیشه برای تو وقت دارد و هیچ گاه دل تو را نمی شکند.
در لحظه ی عاشقی، خالق عشق را در نظر داشته باش. باید از عشق زمینی به عشق آسمانی رسید.
در لحظه ی نگرانی و دلواپسی، از ذکرش غافل نشو؛ چون یاد خدا، آرامش دلهاست. همه چیز در حیطه ی قدرت و کنترل اوست. پس توکلت فقط به خدا باشد. کارها را به او بسپار تا زمان انتظار به آخر رسد.
در لحظه ی پیروزی، از معبود، تواضع و فروتنی طلب کن. از غرور بپرهیز که بزرگترین اشتباه است.
در لحظه ی شکست، مطمئن باش خداوند دست تو را گرفته است و نمی گذارد زمین بخوری؛ مگر آن که خودت دست او را رها کنی. هر شکستی باید مقدمه ای برای پیروزی باشد.
در لحظه ی ضعف و ناتوانی، از قادر مطلق، توانایی بخواه. هیچ چیز برای او غیر ممکن نیست.
در لحظه ی کار، به خدا تکیه کن. او محکم ترین تکیه گاه و پشتیبان است. هر کاری را با نام او شروع کن. بکوش، پشتکار داشته باش و سپس همه چیز را به خدا واگذار کن. کسی که خود، حرکت می کند، خداوند به او برکت می دهد.
در لحظه ی تاریکی، با نور کلامش دلت را روشن کن و آن را مایه ی برکت و روشنایی زندگی خود قرار بده.
در لحظه ی پریشانی، به خداوند پناه ببر که او امن ترین پناهگاه است.
در لحظه ی دلتنگی، با معبود خود، راز و نیاز کن. او دانای اسرار نهان و محرم رازهاست. همیشه و در همه حال، پروردگار را با صدای آرام و با احترام بخوان. او قدرت و ظرفیت انجام هر کاری را دارد. توجه ات را از خود و خلق برداشته و به وی معطوف کن. خداوند تو را عاشقانه و بدون هیچ قید و بندی دوست می دارد و هیچ چیز نمی تواند از شدت این عشق بکاهد. او در لحظه های خواب و بیداری، اضطراب و آرامش، کار و تفریح و خلاصه در هر موقعیت و شرایطی مراقب تو و لطفش شامل حالت است. به معبود بیندیش، ایمانت را محکم کن و از او آمرزش بخواه. همه چیز درست می شود.